عشق حاضر جواب منp52

خیلی خوب ولی باید قول بدی روت زیاد نشه! حالا برو بیرون!‬
‫باز از اون لبخندا زدو گفت:‬
‫- زیاد حرف میزنی کوچولو برو لالا کن شبیه معتادا شدی شب خوش!‬
‫و در عرض یه نصفه سوت زد به چاک! اصلا حوصله فکر کردن به عاقبته کارمو نداشتم اصلا مخی‬ ‫نداشتم که بخوام فکر کنم فقط درو قفل کردمو با همون لباس افتاد رو تختم .‬
‫***‬
‫- آیوو عزیزم .‬
‫اَی خٍدا باز این ننه جمن اومد بالا سر منه بدبخت!خدایا منو از این کره خاکی بردار راحت شم!‬
‫- فدات شم لنگه ظهره پاشو یه چیز بخور ضعف میکنی اخه!‬
‫بابا اصلا شاید بنده بخوام اعتصاب غذا کنم کیو باید ببینم؟!‬
‫- سویونی من خیلی خستم میشه یه نمه دیگه لالا کنم!‬
‫خندید ...‬
‫- باشه ولی حداقل یه چیز بخور ضعف نکنی!‬
باشه میخورم ...‬
‫- نه مثل اینکه خیلی خسته ای!‬
‫مثل اینکه؟ ... مثل اینکه؟ ... ای بابام هی!‬
سویون جونی - باشه عزیزم بگیر بخواب من دارم میرم ولی رز الآن اومد خونه ... راستی متاسفم ‫واسه دیشب ...‬
‫همونجوری خواب الوده گفتم:‬
‫- اشکلا نداره ... ما که خیلی فیض بردیم ...‬
‫گل بگیرن مغز پوکتو! باز سویون خندید و گفت:‬
‫- چی؟‬
‫پریدم از جام گفتم:‬
‫- هیچی ... منظورم این بود ... دیروز خیلی با بچه ها خوش گذشت!‬
‫- اهان ... پس فعال خدافظ گلم ...‬
‫سرمو تکون دادم:‬
‫- به سلامت!‬
‫از اتاق رفت بیرون! اوف آیو با اون حرف زدنت اخر سر یه روز خودتو بیچاره میکنی!‬
‫یه دو ساعت دیگه گرفتم با بدبختی خوابیدم! اما سرم درد گرفته بود ... از تخت خواب خودم و‬ ‫کندم و به سمت حموم هجوم بردم ... یه دوش اب سرد مخمو یکم اروم کرد!‬
‫سویون راست میگفت حسابی ضعف کرده بودم واسه همین مثل شتر هجون بردم به اشپزخونه!‬
دیدگاه ها (۱)

عشق حاضر جواب منp53

عشق حاضر جواب منp54

عشق حاضر جواب من p51

عشق حاضر جواب منp50

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۲تهیونگ تو ذهنش :خیلی اعصابم خورد ...

جیمین فیک زندگی پارت ۳۷#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط